آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

***فتبارک الله احسن الخالقین***

اولین یلدای گل پسرم مبارک...صحبتی کوچک در مورد یک شایعه بزرگ

  آخرین عکسا از اولین پاییز پسر کوچولوم       اولین پاییز پسر کوچولو فردا شب تموم میشه و ما همثل همه ایرانیها و به رسم قدیم و قدما این شب که طولانی ترین شب سال هست رو جشن خواهیم گرفت. فردا خونه عزیز مامان دعوتیم  و می خوایم دور هم این شب رو بگذرونیم امیدوارم مثل همیشه خیر و برکت الهی هم شامل حالمون بشه ان شاالله.   پسرم این روزا شایعاتی به گوش می رسه از همه دنیا ...همه جای اینترنت پره از این که همین دو سه روز دیگه پایان دنیاست و زمین و آدمهاش نابود خواهند شد ...نمی تونم دروغ بگم از چند سال پیش شناختی در مورد قوم مایا داشتم و تقویم دقیقشون و این که این تقویم ٢١ سپتامبر ٢٠١٢ تموم می شه (یعنی ...
3 بهمن 1391

ایام محرم....آیدینم حسینی شد.....پایان 7 ماهگی آیدین

اول تسلیت...به خاطر محرم و شهادت امام حسین و یاران و خانواده اش و زخمهایی که همیشه به دلمان خواهد ماند....مامان جان میدونم تا سنت به جایی برسه که بتونی اینا رو بخونی محرم کاملا تو ذهنت و قلبت نفوذ کرده و میدونی امام حسین کی بود و محرم یعنی چه؟ من تا می توانم برایت خواهم گفت از امام حسین و از علی اصغر شش ماهه و مادر دل خونش......پسرم سعی کن همیشه حسینی باشی ایام محرم رسید طبق قراری که با دلم گذاشته بودم باید پسر کوچولوم رو می بردمش مراسم علی اصغر شش ماهه.....اما متاسفانه قسمت ما نشد ما فقط تا دم در رفتیم و بعدش مراسم تموم شد خیلی زود ....تو شهر ما مراسم ساعت 9 صبح شروع می شد من و بابا ساعت 9:30 ایدین رو از خواب بیدار کردیم تا ب...
3 بهمن 1391

آیدین و شلوغ کاریهاش

پسر گلم این روزا حسابی دیگه احساس استقلال می کنه در مورد همه چی بلده مخالفت کنه مخصوصا لباس پوشوندنش یا پوشک کردنش یا وقتی می زاریمش تو روروئک و آقا دوس نداره پاهاش رو به هم قفل می کنه و داد می زنه همین طور در مورد پوشک کردن....گاهی وقتا حرصم می گیره مامانی از این کارات ولی خوشحال از اینکه پسرم اینقدر بزرگ شده ناخوداگاه یه لبخند رو لبم می شینه قربونت برم که از وقتی اومدی همه روزام پر شادی و لبخنده. این روزا یه اخلاق گل از خودت بروز میدی اونم این که وقتی می ریم خونه کسی یا یکی میاد خونمون با دینش بال در میاری از خوشحالی ...خیلی اجتماعی شدی افرین گل پسر دیروز آوردم آویز تختت رو که چند وقتی بود برداشته بودم نصبش کردم قبلا عکس العمل چندانی&n...
3 بهمن 1391

آیدین در 9 ماهگی

پسر گل خودم ٢٠ همین ماه رفت تو ماه نهم زندگیش... گلکم حسابی شیرین شدی دیگه ....به قول بابا این دوران شیرین ترین دورانه کودکیته.....الان دیگه می تو نی ٤ دست و پا وای ایستی اما واسه رفتن هنوز مشکل داری ..میری اما نه اصولی پاهات رو میاری جلو نوبت دستات که می رسه خودتو با سینه پرت می کنی جلو...الهی قربون اون زانوهات که حسابی قلمز می شن ..البته برات زانوبند گرفتم که پاهای مرمریت چیزیشون نشه. مامانی با روروئکت همه خونه مامانو به هم میزنی رومیزی رو می کشی و وقتر میارمت این ور می زنی زیر گریه برگای گل مامان هم از دستت در امون نیستن می کشیشون می کنی و می خوریشون الهی فدات شم حسابی خوش غذایی همه چی دوووس داری جز زرده تخ...
3 بهمن 1391